به گزارش وسائل، نشست علمی با موضوع معماری شبهجزیره و ارتباط آن باحجاب شرعی در عصر پیامبر صلیالله علیه و آله، در ماه اسفند 1396، در مرکز تحقیقات زن و خانواده واقع در شهر مقدس قم برگزار شد. در این نشست علمی، ابتدا حجتالاسلام والمسلمین، محمد عشایری، استادیار جامعه المصطفی العالمیه طرح بحث کرد و در ادامه دکتر مهران اسماعیلی، استادیار دانشکده الهیات و ادیان دانشگاه شهید بهشتی به نقد مطالب ارائه شده پرداخت.
در ابتدا دکتر محمد عشایری گفت: مسئلهی حجاب و پوشش شرعی زنان بنا بر آنچه امروز به معنی نظریه اسلام در این مورد، شناخته میشود، با عناصر مختلفی ارتباط دارد و از زاویهی آن عناصر میشود به این مسئله نگاه کرد و آن را نقد کرد.
وی در جمع بندی سخنان خود در بخش اول نشست گفت: عربها امکان استفاده از استتار را در همان سازههای ساختمانی خود داشتهاند و از منظر دیگر بدون اینکه خیلی اصراری بر وضعیت ساختمانها و فرهنگ معماری سازهها داشته باشیم، میتوان گفت کلمههایی که برای دو تعبیری که نیاز به اختفاء دارد (قضای حاجت و رفتارهای جنسی که انسان معمولاً در این دو مورد میل به اختفاء دارد) نشاندهندهی این مدعا است که فرضیهی رقیب، امری ادعایی و غیر صحیح و غیرقابل اثبات است.
استادیار جامعه المصطفی العالمیه افزود: کلماتی که عرب در هر دو مورد استفاده میکرده را در این مقاله بیان کردهام و به توضیح هر یک پرداختهام. مثلاً کلمهی«دخلتم بهن» به معنای دخول اندام در اندام نیست بلکه مفعول دوم این جمله حذفشده است و به معنی این است که زنان خود را به ستر بردید. شواهد لغوی زیادی بر این مطلب وجود دارد که مقالهی مفصلی در این زمینه نوشتهام که در مجلهی «قرآن، فقه و حقوق» منتشرشده است.
عشایری برداشت فقها از این عبارت، را نادرست خواند و گفت: مثلاً در روایت دارد که حاجی میگوید «دخلت بالصید الحرم» یعنی صید را در بیرون حرم گرفتهام و آن را با خود به حرم آوردهام. حالا تکلیفم چیست صید را رها کنم یا نگهدارم. بزرگانی از لغویین و حتی مرحوم مصطفوی در التحقیق، این مطلب را بیان کرده است.
وی خاطرنشان کرد: خود این کلمه پر از ستر است. یا کلمهی «حش» که به معنای نخلستان و بستان بوده است که در لسان عرب به معنی قضای حاجت به کار میرفته است. زمخشری تأکید کرده که «حش» به معنی نخلستانهایی که پایه طولانی و چتردارند، نبود بلکه به معنی نخلستانهایی بوده که از همان پایه، برگهای درهمتنیده داشته و برای اختفاء و قضای حاجت به آنجا میرفتند و گزارشهای تاریخی هم این مطالب را تائید میکند
دکتر اسماعیلی: عرب بدوی، حافظه فرابشری و معده تنظیمشده نداشته است/ اطلاعات شما با ادعاهایتان متوازن نیست
در ادامه نشست اسماعیلی، به نقد مطالب ارائه شده پرداخت و گفت: ابتدا باید مقدماتی بگویم که به بحثهای بعدی کمک میکند. من همیشه میگویم کسی که میخواهد تاریخ بخواند، مثل کارهای یک طراح صحنه است؛ یعنی ابتدا باید صحنه را طراحی کنید و بعد بازیگر بر روی صحنه میآید و بازی میکند. چون وقتی صحنه خالی باشد، برداشت آزاد صورت میگیرد و هرکسی هر زمینهای که دوست دارد، تخیل میکند.
حال کسی که میخواهد این گزارشها را بررسی بکند، چون مربوط به صدر اسلام است و فرض هم بر این است که این گزارشها، نقل به معنا نشده و عین واژهها برای ما نقلشده است و فرض بر این است که در این زمینه تردیدی نداریم؛ یعنی راویان متعهد و متعبد بودند که عین واژهها را نقل کنند و راویان بعدی هم عین همان واژهها را برای ما نقل کردند، لذا وقتی ما میخواهیم فقه بخوانیم، باید یک دور عرب پیش از اسلام خوانده شود و حوزهی علمیه و مکانهایی که مراتب تخصصی فقه میخوانند باید یک دور عرب پیش از اسلام را بررسی کنند. چونکه همهی این مسائل، فرهنگی است.
ما باید فرهنگ آن دوره و زمانه را بدانیم و بعد حکم صادر کنیم. ما الآن چهل سال است که میخواهیم چهارشنبهسوری را جمع کنیم ولی نمیتوانیم. چون فرهنگ را نمیشود با دستور حذف کرد. یا میخواستیم رنگ نوروز را کم کنیم. مثلاً در کشورهای عربی دو جشن بیشتر نداریم. یکی عید فطر و یکی عید قربان است؛ اما در ایران تعطیلات عید فطر را به دو روز افزایش دادیم. پس فرهنگ را نمیشود تغییر داد. لذا ما باید پیش از اسلام را بدانیم که بعد بتوانیم بگوییم بهعنوان شرایط صحنه و دکوراسیون، در چه فضایی قرار داریم.
من نمیدانم چه شبهاتی وجود دارد که ما خیلی اصرار داریم که هر بشری برای تخلی و تماس جنسی میل به اختفاء دارد. اینیک امر فطری است و نیازی به اصرار ندارد. حتی الآن که انقلاب جنسی اتفاق افتاده است، همچنان مردم، میل به اختفاء در این امور دارند. لذا نباید خیلی تلاش کنیم که اثبات کنیم که این امور، در بین عربها، مخفی بوده است.
اماقبل از اینکه بخواهم وارد نقد بشوم، این مقاله، کار خیلی خوبی بود و یک کار اولیهی قابلتوجه بود و یک سری واژگان را برای ما کشف کرد و میتوان از طریق پیگیری واژهها به یک تصوری از فرهنگ آن زمانه رسید. خود این مطلب که فقها به تاریخ روی آوردهاند یک امر میمون و مبارک است.
تعمیم در علوم انسانی فاجعه است
وی در ادامه گفت: اما بهعنوان نقد میخواهم اول با این کلگراییها و تعمیمها شروع کنم و اینکه بگوییم عربها اینطور بودهاند و یا ایرانیها اینطور بودهاند، این کلیگوییها در علوم انسانی درست نیست. بله اینکه آب مایع بوده یا آجر جامد بوده است، درست است و همچنان هم هست؛ اما کلیگویی در علوم انسانی درست نیست. مثلاً اینکه بگوییم ترکها اینطور بودهاند درست نیست. مثلاً هنوز ترکهایی داریم که پسرانشان میگویند ایکاش ما هم مثل قدیم، وقتی میخواستیم ازدواج کنیم، دختر موردعلاقهی خود را میدزدیدیم. چون اینیک سنت بین آنها بوده است. یا بعضی از ترکها میگویند دختر اصلاً مال پدر نیست بلکه مهمان سر سفره پدر است و او متعلق به شوهر است. بعضی از ترکها چیز دیگری میگویند. پس ما نباید این تعمیمها را مطرح کنیم.
جواد علی که از اساتید برجستهی شیعهی عراق بود و از دار دنیا رفته است، ده جلد کتاب در مورد عرب پیش از اسلام نوشته است و در آنجا میگوید مثلاً این مطلب را عربهای حومهی شهر میگویند که عربهای بیابانی هستند. یا فلانی از اعراب است یا در تاریخ اقتصادی وقتی تولیدات عربها را میشمارد، این تولیدات را تفکیک میکند؛ یعنی همهی عربها یکجور نبودند. لذا این تعمیمها فاجعه است. درصورتیکه این مقاله، پر از تعمیم و کلیگویی است. اطلاعات ما باید با ادعاهای ما، متوازن باشد؛ یعنی باید بگوییم درجایی از کلمهی «حش» استفادهشده اما اینکه این کلمه در همهجا به کار میرفته، اطلاعی در این زمینه نداریم؛ یعنی در علوم انسانی، جملات کلیه نداریم و البته در حد همین جزئیه باید بررسی شود. مگر عرب یمنی که در کوهستان زندگی میکند، با عرب مکه که در دره زندگی میکند، با عرب مدینه که در دشت زندگی میکرده به یکجور قضای حیات میکردهاند؟ آیا در یمن، نخلی پیدا میشده که پشت آن قضای حاجت کنند. لذا ذهن خواننده یک ذهن ساده ساز است. چون تخصص تاریخی ندارد. همهچیز را صفر و یک میکند یا همهی شرایط ر ایکسان میکند؛ یعنی طیف به آن شرایط نمیدهد. درصورتیکه علوم انسانی، به قضایا، طیفی نگاه میکنند. بله علوم فنی مهندسی و علوم پایه، صفر و یک نگاه میکنند؛ اما در علوم انسانی و ازجمله تاریخ، باید یک نگاه طیفی داشت. لذا اشکال اساسی که بر کل واژگان ایشان وارد است این است که جملات موجبه کلیه یا سالبه کلیهای که در این مقاله بیانشده درست نیست.
اشکال به تعمیم از ناحیهای دیگر
وی در ادامه گفت: شما در مقاله به چند واژه اشارهکردهاید. یکی از آنها واژهی «مناصع» است. ادعاشده که مناصع، جایگاه اختصاصی برای زنان بوده است. اولاً مشخص نیست که عملی که در آن مکان صورت میگرفته چه بوده است. بله ممکن است برای قضای حاجت بوده باشد اما اینکه محدودکننده که نیست بله اگر حصر از این گزارشها استفاده شود درست است ولی حصری در کار نیست. اصلاً شاید مناصع اسم علم برای یک منطقهی مشخصی بوده است. علاوه بر اینکه تفاوت لهجهها نیز در بحث ما مؤثر است که در این مقاله به آن توجهی نشده است. همین الآن هم در بین کشورهای عربی، تفاوت لهجه وجود دارد. لذا تعمیم ادعاشده باید یکجای دیگر زمین بخورد. اینکه برخی عربها که لهجهی مخصوص داشتند در بعضی مکانها، از فلان واژه استفاده میکردند، برای اثبات مدعا، کافی است. ما که نمیخواهیم بگوییم کل عرب اینطور بوده است و کسانی هم که عکس این مطلب را گفتهاند، محکومبه همین تعمیمهای بیجا هستند و بزرگنماییهای بیخودی انجام دادهاند. لذا باید تفاوت زبانها را به تفاوت قلمرو و تفاوت فرهنگ، اضافه کرد.
در مقاله نوشتهشده که زنها فقط شب برای قضای حاجت بیرون میرفتند. این مطلب، معقول نیست. کار ما در تاریخ بازسازی است؛ یعنی آنها آدم بودهاند ما هم آدم هستیم؛ یعنی هر کاری ما میکنیم، آنها هم میکردند. اینکه آنها حافظههای فرا بشری یا معدههای تنظیمشده داشتند، درست نیست. لذا اگر زنی در روز نیاز به قضای حاجت داشت، باید تا شب صبر میکرد؟ آیا این امر معقول است؟ تمام مواردی که وجود دارد، حکایت از مواردی میکند که ناقض ادعاهای رقیب است. بنده بحثی در مورد خانهای پیغمبر صلیالله علیه و آله دارم که فعلاً به آن نمیپردازم. اگر آن بحث را پی بگیرم، کل این شبهات از بین خواهد رفت.
روششناسی مقاله اشتباه است
نکتهی دوم این است که ازنظر روششناسی، کار درستی در این مقاله صورت نگرفته است. اینکه لغویین یا بزرگانی مطلبی را بگویند برای ما قابلپذیرش نیست. آنها رجالی بودند و ماه هم رجالی هستیم. ما از قرن یک و منفی یک یعنی پیش از اسلام صحبت میکنیم. همین الآن زبانهای محلی هر قومی در حال انقراض است و نسل جدید با آن زبانها صحبت نمیکند و برای حفظ این زبانها، بعضی کتاب تألیف کردهاند. قبول دارم که این دوره در منسوخ شدن زبان، دورهی خاصی است اما حداقل ما باید کلام لغویین را بررسی کنیم که ما را به قرن یک و منفی یک، نزدیک کند. لذا مثلاً در میان لغویین خلیل که متوفای صد و پنجاه هجری قمری است، اینطور گفته است یا مرحوم مصطفوی مطلبی را گفته است، برای ما قابلپذیرش نیست. یا لسان العرب، اینطور گفته است درحالیکه لسان العرب مربوط به قرن هشتم است، برای ما قابلپذیرش نیست. ایشان گفتند ادعای رقیب، رویهی شایع نبوده است. خوب معلوم است که عدم اختفاء در تخلی و تماس جنسی، یکرویه نبوده است و اگر کسی چنین حرفی بزند، توهمی بیش نیست. اتفاقاً آنچه رویه باشد در تاریخ ثبت نمیشود. اینکه مطلبی در تاریخ ثبت میشود و چهارده قرن میماند یعنی یکچیز عجیب و شاذ بوده است. شما وقتی به شهر جدیدی میروید سفرنامه مینویسید و الا کسی در شهر خودش، سفرنامه نمینویسد. آنچه ذهن و چشم ما به آن عادت کرده، نوشتن ندارد. لذا عریانی یا تخلی در فضای باز که یک امر عجیب بوده در تاریخ ثبت میشود.
پاسخ نقد اول دکتر اسماعیلی
در ادامه دکتر عشایری به پاسخ این نقدها پرداخت و گفت: اینکه دکتر اسماعیلی میگوید: راویان و حکایتگران قرن دوم به بعد که سامان دهندگان متون حاکی از وقایع خارجی عصر پیامبر صلیالله علیه و آله هستند، ممکن است مفاهیمی را که مطابق با نگاههای ذهنی آنها نبوده است را برای قابلفهم کردن مخاطبهای زمان خودشان، با انگارههای ذهنی خود مطابق کرده باشند. من برای اثبات آنچه در مقاله به دنبال آن هستم، درواقع یکجور کارکردگرایی متنی را در پیش گرفتم. مثلاً اعشاء که یک شاعر عرب است، در کلمهی «سرّ» میگوید: «لا تقربنّ جاریه إن سرّها علیک حرام»؛ یعنی اولین بار، در واژهی سر با این شعر برخورد کردم و رجوع من به لغویین برای اطمینان از عدم مخالفت بوده است. معنی شعر اعشاء این است: «به سراغ کنیزی که سر او یعنی اندام جنسی او بر تو حرام است نرو.» از کلمات ماقبل و مابعد در این شعر، این معنا واضح است. یا خلأ را برای کنش جنسی بهکاربرده است. این معنا فقط از راویان قرن دوم گرفته نشده بلکه در متون عصر نبوی مثل اشعار آن زمان، این معانی استفادهشده است. لذا معلوم میشود که این لغت، این کارکرد را داشته است؛ اعم از اینکه تنزل یافته باشد و به مفهوم دیگری تبدیلشده باشد یا نشده باشد. اینکه کلمهی «در» را مفهوم شناسی میکنم، بههرحال اتفاقی در آن زمان میافتاده که اسم آن را «نقر» میگذاشتهاند. حتی لفظ نقر با پرده هم استعمال شده است. لذا شواهد بهکاررفته در خود متن، این را نشان میدهد. لذا مراجعهی من به لغویین به جهت اطمینان از عدم مخالفت لغویین با برداشت خودم از متون، بوده است. لذا سعی کردم در دامن این مغالطه نیفتم.
پاسخ بهنقد دوم دکتر اسماعیلی
دکتر عشایری در پاسخ بهنقد دوم دکتر اسماعیلی گفت: اما مطلبی که در مورد تعمیم دادن، بیان شد، در تاریخ فرهنگی من هم قبول دارم که تعمیم کاری دشوار است ولی مسئلهای که من میخواستم تعمیم بدهم یک مسئلهی تعمیم یابنده است. همانطوری که خود دکتر اسماعیلی به این مسئله اشاره کرد. بهعبارتدیگر، فاجعه بودن تعمیم دهندگی بهویژه در مطالعات فرهنگی را میپذیرم ولی در بعضی از زمینهها میتوان گفت تعمیم کار دشواری نیست. مخصوصاً برای اثبات فرضیهای که امکان اثبات آن بهراحتی وجود داشته است.
اما اینکه باید بین عربها تفکیک کرد و گفته شد که در یمن، نخلی وجود نداشته، درست است اما در آنجا تعابیر فرق میکند. مثلاً درجایی که دشت بوده است تعبیر «ذهب و ابعد» استفادهشده است؛ یعنی آنقدر رفت که دیگر دیده نمیشد. یا در تعبیری گفتهشده به پشت نجوه رفت. کلمهی «استنجا» نیز از همین لغت گرفتهشده است. مصداق اختفاء در مکانهای مختلف عوض میشده است. علاوه بر اینکه رجوع من به قول لغویین بیشتر از باب اطمینان به عدم مخالفت آنها با درک من از واقعه بوده است نه اینکه قول آنها دلیل بر اثبات ادعای من باشد.
پاسخ به نقدهای دیگر دکتر اسماعیلی
دکتر عشایری در ادامه گفت: اینکه ادعا شود فقها تازهوارد بحثهای تاریخی شدهاند، درست نیست. بلکه فقها سالهاست که از جهات تاریخی بحث کردهاند. باز اشکال شده بود که به تفاوت لهجهها دقت نشده، درست نیست. من تا جایی که امکان داشته به این تفاوت توجه شده است. علاوه بر اینکه مناصع نمیتواند اسم علم باشد چون علم جمع بسته نمیشود. درحالیکه آنها هم مفرد و هم جمع به کار میبردند؛ اما اینکه گفته شد آنها آدمهایی مثل ما بودند درست نیست. ما حتی شبیه آدمهای دو نسل قبل هم نیستیم. الآن به دلیل وجود وسایل دیجیتال، استفاده از حافظه بسیار کم شده است اما در آن زمان مجبور به استفاده از حافظه بودهاند. علاوه بر اینکه در بسیاری از امور بنده، ادعای حصر نکردهام. بله در گزارشهایی که حصر ادعاشده، بنده نیز نقل کردم؛ اما اینکه فرهنگ قابلتغییر نیست، اگرچه کلیت آن موردقبول است اما این کلیت در بعضی از دورهها تخصیص میخورد. مثلاً بعدازانقلاب، اهتمام زنان به حجاب بسیار فوقالعاده بود بااینکه تا قبل از آن، وضعیت برخی از مناطق شهر تهران مثل خیابان لالهزار، فاجعه بوده است. همین حرف را میتوان در زمان ظهور دین اسلام نیز ادعا کرد و قائل به تغییر فرهنگ شد.
تهیه و تنظیم : محرم آتش افروز
منبع : اجتهاد با تصحیح